English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5536 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
assumably U چنانکه بتوان فرض کرد
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
intelligibly U واضحا چنانکه بتوان دریافت
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
pardonably U چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
changeably U چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
movably U چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
corrigibly U چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
gage=gauge U پیمانه اندازه
propor tionably U بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
googolplex U عدد یک با تعداد صفرهای بتوان ده بتوان ده بتوان صد
bushels U پیمانه غله ومیوه که درحدود63 لیتر است پیمانه
bushel U پیمانه غله ومیوه که درحدود63 لیتر است پیمانه
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
nemine contradicen te U بایک زبان
broadsides U بایک شلیک
single address U بایک نشانی
broadside U بایک شلیک
with one voice U بایک زبان متفقا
go steady <idiom> U همیشه بایک نفر قرارگذاشتن
epistrophe U ختم چندجمله بایک کلمه
live out of a suitcase <idiom> U تنها بایک چمدان زندگی کردن
despotic network U شبکهای که بایک ساعت یکنواخت و کنترل میشود
too many irons in the fire <idiom> U بایک دست چند هندوانه بلند کردن
single U ضربهای بایک امتیاز با تعویض محل دوتوپزن
candlesticks U بالانس بایک شانه روی چوب موازنه
eliza U برنامهای که مباحثه یک بیمار را بایک متخصص بیماریهای دماغی شبیه سازی میکند
as much as possible U تا بتوان
hermaphroditus U پسر هرمس وافرودیت که وقتی در اب تنش را می شست بایک حوری دریایی متصل و دارای یک بدن شد
micron U 01 بتوان 6- متر
exponentiation U بتوان رساندن
as far as possible U تا انجا که بتوان
his money is more than can U ازانست که بتوان شمرد
quattuordecillion U عدد یک با 54صفر بتوان 2
quintillion U عدد یک با 81 صفر بتوان 2
tredecillion U عدد یک با 24 صفر بتوان 2
undecillion U عدد یک با 63 صفر بتوان 2
gauges U پیمانه
mete U پیمانه
modulo U به پیمانه
modulus U پیمانه
mods U به پیمانه
modules U پیمانه
short measure full measure U پیمانه کم
gauge U پیمانه
modulo U پیمانه n
scoops U پیمانه
scooping U پیمانه
scooped U پیمانه
gauged U پیمانه
scoop U پیمانه
measuring glass U پیمانه
gauge=gage U پیمانه
module U پیمانه
measure U پیمانه
mod U به پیمانه
eclipses U گرفت
eclipsing U گرفت
eclipsed U گرفت
eclipse U گرفت
angles U اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angle U اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
If the cap fit,wear it. <proverb> U اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
zahn cup U محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
evincibly U بطوریکه بتوان اثبات کردن
typefaces U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typeface U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
yardsticks U مقیاس پیمانه
measure of capacity U پیمانه فرفیت
modulo n check U مقابله به پیمانه
short measure full measure U پیمانه تمام
yardstick U مقیاس پیمانه
modularization U پیمانه بندی
hosghead U پیمانه مایعات
kilderkin U پیمانه ابجو
load module U پیمانه بارشو
modulo two sum U مجموع به پیمانه دو
modulo n counter U شمارنده به پیمانه
gauge U پیمانه کردن
dosing pump U پمپ پیمانه
module U اتاقک پیمانه
decalitre U پیمانه ده لیطری
gauges U پیمانه کردن
decaliter U پیمانه ده لیتری
gauged U پیمانه کردن
commensurableness U هم پیمانه بودن
cannikin U پیمانه کوچک
canikin U پیمانه کوچک
dry measure U پیمانه خشکبار
modules U اتاقک پیمانه
lunar eclipse U گرفت ماه
dynamic dump U رو گرفت پویا
solar eclipse U گرفت خورشید
tethanus U گرفت عضلانی
the wind rises U بادوزیدن گرفت
eclipe of the moon U ماه گرفت
squares U بتوان دوم بردن مجذور کردن
squaring U بتوان دوم بردن مجذور کردن
squared U بتوان دوم بردن مجذور کردن
so to peaking U اگر بتوان چنین چیزی گفت
square U بتوان دوم بردن مجذور کردن
impressibly U بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
ideally U بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
match foursome U مسابقه بین دو تیم دونفره بایک گوی برای هر تیم
inductive earthing U زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
graduate U پیمانه درجه دار
graduating U پیمانه درجه دار
graduates U پیمانه درجه دار
metrologist U سنگ و پیمانه شناس
measure U پیمانه کردن سنجیدن
analog U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter U روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
analogue U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
originals U که از آن می توان کپی گرفت
he went his way U راه خودراپیش گرفت
since the outbreak of the war U از روزی که جنگ در گرفت
original U که از آن می توان کپی گرفت
the doctor bled me U دکتراز من خون گرفت
He was run over by a car. U اتوموبیل اورازیر گرفت
The police stopped me. U پلیس جلویم را گرفت
dump U رو گرفت روبرداری کردن
irretraceable U که نتوان ردانرا گرفت
he prospered in his business U کارش بالا گرفت
manageably U پنانکه بتوان اداره کردیا از پیش برد
current fund U اموالی که سریعا "بتوان به پول تبدیل کرد
microbar U واحد فشار معادل 01 بتوان 6 داین بر سانتیمترمربع
That jar is broken and that measure spilt . <proverb> U آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
it is quite another story now U ان سبوبشکست وان پیمانه ریخت
chauldron U پیمانه زغال برابر1296 لیتر
He went home on leave . U مرخصی گرفت رفت منزل
he talked himself hoarse U انقدرحرف زدکه صدایش گرفت
He got the money from me by a trick. U با حقه وکلک پول را از من گرفت
It was engraved on my mind . U درزهنم نقش گرفت ( بست )
It caught her eye . She took to it at once . She took a fancy to it . U نظرش را گرفت ( جلب کرد )
A surge of anger rushed over me . U سرا پایم را فرا گرفت
She had a heart attack . U قلبش گرفت ( حمله قلبی )
Accidents wI'll happen . U جلوی اتفاق رانتوان گرفت
hand U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
handing U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
inestimably U پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
He was granted a grade promotion. U یک پایه ترفیع ( ارتقاء درجه ) گرفت
This idea took root in my mind. U این نظریه درفکرم ریشه گرفت
She was transported with joy . U شادی تمام وجودش را فرا گرفت
Where can I contact Mr …. ? U کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
She mistook me for somebody else . U مرا با یکی دیگر عوضی گرفت
His wish was fulfI'lled. U آرزویش عملی شد (جامه عمل گرفت )
There is no fault to find with my work. U بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
A wave of anger swept over the entire world . U موجی از خشم دنیا را فرا گرفت
it is past cure U از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
unit cell U کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
to ring the changes U کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
hutch U نوعی پیمانه قدیمی زغال سنگ وغیره
gaduate U لیسانسیه فارغ التحصیل پیمانه درجه دار
hutches U نوعی پیمانه قدیمی زغال سنگ وغیره
pint U پیمانه وزن مایع معادل نیم کوارت
pints U پیمانه وزن مایع معادل نیم کوارت
he prospered in his business U در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
I have no fault to find with his work . U از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
melchizedek U > ملکی صدق < کاهنی که ازابراهیم عشر گرفت
limit velocity U حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
pottle U پیمانه وزنی برابر نیم گالن رطل یکمنی
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
tantalus U تانتالوس که مورد شکنجه شدید زاوش قرار گرفت
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. U در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
Accidents wI'll happen. U چلوی تصادف ( قضا وقدر ) رانمی توان گرفت
exclusion principle U اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
processor U ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage U اندازه گیر اندازه گرفتن
gage U اندازه وسیله اندازه گیری
size U 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
sizes U 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
in the event that U چنانکه
as U چنانکه
how U چنانکه
so that U چنانکه
final set U حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. U من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
air brush U برس و مکنده هوایی جهت گرفت پرز اضافی و ذرات زائد فرش
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
insolubly U چنانکه اب نشود
prettily U چنانکه زیبانماید
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
dilatorily U چنانکه پرشود
coordinately U چنانکه یکجورباشد
pinchingly U چنانکه فشاراورد
proper U چنانکه شایدوباید
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
admissibleness U چنانکه روا
Recent search history Forum search
1معنی لغت overfit
1pedal pamping
1اصلاح ترجمه
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1سلام. می خواستم معنی این جمله رو بدونم :above threshold bias currents
2interfereometry
1مقاله در مورد اندازه گیری شیفت فرکانسی
4express, overexpression
1nonconversation
1she kept the polite small talk going.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com